ای بابا.

http://alephmim.blogspot.com

(با سپاس از تایدی هری به جرمِ معاونت در اسباب کشی)

 

 

 

رسانه.

«بلوتوثتو روشن کن فیلمِ صحنه‌ای رو که اتو رو زدم به برق برات بفرستم. فردا از شرکت‌تون بذارش توی یوتیوپ»

مخالف.

«کاش می‌نداختن چهارشنبه. سه‌شنبه جومونگ داره ها»

Reply

Salam khoobi. Internet dari?

-

Salam azizam. Are baraye chi mikhay

-

mishe lotfan beri site sanjesh bebini natayej ro elam kardan?

-

   -

Elam nakardan eshghe man. Dooset daram azize delam delam barat tang shode. Hanooz elam nakardan. Movazebe khodet bash :* :*

-

Bashe mamnoon. Khosh bashi

پشیمون.

« خدابیامرز آدم لاتی بود. هرکی تو اداره زور می‌گفت تو روش فحشِ ناجور می‌داد.  می‌گن چندسال پیش به معاون مالی گفته خیال نکن دزدی می‌کنی کسی خبردار نمی‌شه. همین آدم یه روز می‌آد یه تب‌خال گوشه‌ی لبش ئه. پرسیدم آقای حسینی این چی ئه؟ گفت دیشب فیلم ترس‌ناک دیدم. کسی هم خونه نبود. صورتم و تنم ریخته بیرون. اسم فیلمه رو نگفت ولی از چیزایی که تعریف می‌کرد معلوم بود زامبی مامبی داشته. از فرداش من و علی کاظمی اینو براش دست گرفتیم باهاش شوخی می کردیم. بنده‌خدا چیزی هم به ما نمی‌گفت. خوش قلب بود با ماها کاری نداشت. اگه می‌دونستیم سرطان داره که... شبِ هفتِش خرما گذاشتیم تو نگهبانی. خدا کنه ببخشدمون. »

نِوِر میکس.

«خدابیامرز ویسکی رو با نوشابه زرد می‌خورد. این‌همه سال گذشته ولی هنوز سالگردش که می‌شه جمع می‌شیم یادش می‌کنیم. مث قدیما. محسن «اگه یه‌روز بری سفر» و «هتل کالیفرنیا» می‌زنه. فریبام تا همین پارسال که شوهر کرد برامون لازانیا می‌پخت. آخر مراسم هم یه پیک ویسکی با نوشابه زرد می‌زنیم. نمی‌دونم چه‌جوری می‌خورد، خیلی مزه‌ی گهی می‌ده. خب اون‌موقعا هایپ و ردبول نبودن... به‌نظرم برای حفظ کردن رفاقتا آدم یه چیزایی رو باید تحمل کنه.»

یاد.

« هربار تلویزیون لورل‌هاردی نشون می‌داد می‌گفت «بیاین. خاله‌مهری و آقای احمدی» ما بچه بودیم خوش‌مون اومده‌بود توی یه مهمونی بلندبلند می‌گفتیم. خدابیامرز کشیدمون کنار گفت اگه یه‌بار دیگه بشنوم اینو می‌گین فلفل تو دهن‌تون می‌ریزم. من و سحر که هنوزم به لورل‌هاردی می‌گیم خاله‌مهری و آقای احمدی. الان که هم مامان‌جون مرده هم اون دوتا. خدابیامرزدشون. بعضیا سرِ چه‌چیزایی خدابیامرزی می‌خوانا.»

فرش قرمز.

« زود رفته‌بودیم جاپارک گیر بیاریم دیدیم سر هر جاپارکی یه آدم ریشوی بی‌سیمی واستاده. پسر ما  بیرونِ مسجد بود می‌گفت همین‌جور بنز و بی.ام.و مشکی بوده می‌اومده. ماها زل زده‌بودیم به در. هرکی می‌اومد یه‌بار اقلن تو اخبار دیده‌بودیمش. با سخا، هم‌سایه روبه‌روئیه، مسابقه می‌دادیم هرکی زودتر اسم طرفو بگه. خدابیامرز هیچ‌وقت بروز نداد چه‌قدر دم‌کلفت ئه. یه بار بهش گفتم، سال اول احمدی‌نژاد، این احمدی‌نژادتونم  که توزرد از آب دراومد. گفت «اگه اجازه بدن کارشو بکنه می‌فهمین خدمت‌گزار صادقی ئه.» خوب شد پِی‌شو نگرفتم. سخا می‌گفت یه بار زنش اومده خونه‌شون عیادتِ خانومش، ماهواره‌شونو دیده. خدابیامرز آدم مردم‌داری بود هرکی دیگه بود می‌رفت لو می‌داد. سرِ احمدی‌نژاد اینا تو خودشونم اختلاف دارن.»

روزی‌رسون.

« فرچه رو یه بار می کرد تو واکس با همون چارتا جفت کفشو واکس می‌زد. هر عیدی هم که می‌شد می‌اومد تو مغازه می‌گفت «سلام سید. عیدت مبارک. فکر نکنی می‌خوام سوءاستفاده کنما. ولی اون‌دفعه که بهم عیدی دادی برام اومد داشت، وضعم خوب شد.» یه بار این جریانو واسه سید نجفی، عمده‌فروشیه هست سرِ نبش، تعریف کردم برگشت گفت برای اونم همین برنامه رو پیاده می‌کرده. نگو طرف کارش این بوده.  حالا خدابیامرزدش البته. ما که هردفعه اومد  دست کردیم تو دخل یه چیزی بهش دادیم. صدقه برکت دخل ئه... زن و بچه‌م نداشت نمی‌دونم این پولا رو  خرج چی می کرد.»

خوب مرگ.

« به پسرش می‌گه می‌رم بانک حقوقمو بگیرم، پسره می‌گه کارتتو بده من می‌رم. می‌گه نه حوصله‌مم سر رفته. هم‌چین که می‌شینه تو ایست‌گاه اتوبوس جابه‌جا تموم می‌کنه. قسمتِ همه نمی‌شه. موقع مرگ اگه آدم خوبی باشی عزرائیل شکل یه زن خوش‌گل بهت دیده می‌شه. اگه بد  باشی شکل یه پیرزن جادوگر می‌بینیش. جنازه‌هایی که می‌بینی لب‌خند می‌زنن اون خوشگله‌شو دیده‌ن. خدابیامرز عیدی و پاداششو از خدا گرفت. از عیدیِ بازنشسته‌هام مالیات کم نکرده‌ن. اینم بازیِ احمدی نژاد  واسه انتخابات ئه ها.»

شور.

«از همون اول گفته‌بود زنِ کم‌تر از دکتر نمی‌شه. هرکی اومد خواستگاری ماها زود بله رو گفتیم افتادیم تو هچل. می‌گفت آدم تا آخر عمر مجرد بمونه بهتر از این ئه که زنِ هرکی بشه.  مسخره‌ش می‌کردیم  با این‌چیزی که تو می‌خوای، می‌شی مث خانومِ هاویشام. بعد فکرکن یه‌روز زنگ می‌زنه بیاین مجلس عقدم. شوهره کی ئه؟ جراح قلب...خوش‌تیپ...خونه‌ش تو زعفرانیه... من که کلی واسه‌ش خوش‌حال شدم اون‌شب. این‌قدر گریه کردم که نگو. ولی حسود زیاد ئه. حالا اسم نمی‌برم. چشمش زدن خدابیامرزو. من قبلنا به چشم اعتقاد نداشتما. ولی این چیزی ئه که خدام تو قرآن گفته. چشم اصلن یه قدرت عجیبی داره. توی هند یه مرتاضایی هستن با چشم قطارو نگه می‌دارن»

گوشکوب.

«ای‌بابا. همین یک‌شنبه‌ای تو آرایش‌گاه دیدمش. می‌گفت می‌خواد بره N98 بگیره. وصال نداد بهش. من اولین گوشیِ سریِ N که دیدم دست اون بود. همیشه می‌رفت علاءالدین هر گوشی‌ای که می‌اومد می‌خرید. بگم چهل پنجا تا گوشی عوض کرد تو  این چندسال. آدمِ... هم‌چین می‌دونی... به‌روزی بود. می‌گفت توی دنیای الان گوشی شناس‌نامه‌ی آدم ئه.

گفت «این دوازده صفر هشتتو بده خروس‌قندی بگیر جاش.» گفتم بابا این گوشیِ کارم ئه. واسه جاهای مهم یه E63 دارم. هرجایی نمی‌برمش. نمی‌تونم وردارم بیارمش تو آژانس. صدبار از جیبم می‌افته تو جوب و زیر صندلی. با این دستای کثیف بگیرم دستم چی؟ گوشیِ خوبی هم هست دوازده‌صفرهشت. این همه بلا سرش اومده آخ نگفته. خوبم آنتن می‌ده. ولی خدابیامرز راست می‌گفت. خداییش با یه هم‌چین گوشی‌ای آدم بره خواستگاری زن می‌دن بهش؟ خودت باشی دخترتو می‌دی؟»

مردِ میدون.

« خداوکیلی یه مرد مث اون تو کل خطای میدون پیدا نمی‌شه. یکی از این بچه کراکیا از این رینگ اسپرتا  به یه دختره تیکه انداخت. احمدآقا از شیشه‌ی ماشین کشیدش بیرون کوبید رو کاپوت. می‌گفت «مسافر ناموس آدم می‌مونه».

 هرکی از راه رسیده یه پراید قسطی انداخته زیر پاش کار می‌کنه. خدابیامرز با پیکان کارِ ایران ناسیونال اومده بود تو خط. ولی ماشین بودا.  سی و خورده‌ای سال واسش کار کرد. می‌گفت این‌جا خبری از میدون نبود  این‌همه آدم نبود. یه بیابون و دوتا ماشین، روزی چارتا سرویس مسافر. مردم خودشون آدم بودن. الان نبود که آدم مجبورئه چاقو بذاره جیبش، چوب بذاره زیر صندلی. اینا به خدا مخ‌شون تعطیل ئه. حالی‌شون نیست تو این دست‌اندازا ماشینو که می‌خوابونی دوروزه جلوبندی به گا می‌ره. نمی‌فهمن دیگه. مخ‌شونو کراک پکیده. اونم این ماشینا.»

دیگه مث تو نداره.

«عین یارو بود تو فیلم گوزن‌ها، می‌گفت وقتی اومدی نفهمیدم کی اومده... اون خدابیامرزم از وقتی رفته همه کسل شده‌ن. هیچ‌کس حواسش نبود چه‌قدر واسه‌مون مهم ئه که باشه. شبایی که این کشیک نداشت ترک و رشتی و تهرونیِ آسایش‌گاه با هم متحد می‌شدن. یه ساعت مونده به خاموشی همه دوره‌ش می‌کردن. « بوش‌وِگ یه دهن واسه‌مون بخون.» اونم دنیا دیگه مث تو نداره می‌خوند. ضرب می‌گرفتن می‌گفتن بوش‌وِگ باید برقصه، پا می‌شد می‌رقصید. خوبم می‌رقصیدا. آخرشم نفهمیدیم واقعن [...]خل بود یا زده بود تو این خط که معافی بگیره. بچه‌ی نظام‌آباد بود.»

پیش‌کسوت.

خدابیامرزه. تو اداره یه چیزایی اسم آقا اسدی روش ئه. صندلیِ تکیِ ردیف اول سرویس. قوری چینیه که اموال آبدارخونه بود ولی فقط آقا اسدی توش گل‌گاوزبون دم می‌کرد عصرای چارشنبه. همیشه‌م می‌رفت تو دست‌شویی آخریه.نمی‌دونم چرا یه علاقه‌ی خاصی داشت بهش. یادم هست اون سالای اول عباسی هنوز مسوول دبیرخونه نشده بود، نظافت‌چی بود.گفت می‌خوای کلیدِ این آخریه رو دست خودت باشه؟ بچه‌ها احترام می ذاشتن بهش.هروقت می‌اومد دست‌شویی اونایی هم که جلوترش بودن تو آخریه نمی‌رفتن. به خدا تو این یه هفته کسی دل نداشته بره.یه بار ارباب‌رجوع می‌خواست بره من نذاشتم. گفتم چاهش گرفته.

 امثال بعضیا زیرآب زدن رفتن بالا. آقا اسدیم خاکی و باخدا، می‌گفت میزِ اداره بی‌وفاست.»

 

زبون‌باز.

«اشتباهت همین ئه دیگه. بچه‌مایه‌دار نبود. قیافه‌ای هم نداشت خدابیامرز که بگیم تیپ‌شو دوست دارن. زبون مهم ئه...زبون. یه بار خودم شاهد بودم از چهارراه تا میدون ولی‌عصر دنبال یه دختره افتاد. این‌قدر فک زد دختره شماره رو بالاخره گرفت. من هی می‌گفتم وحید بی‌خیال بابا. می‌گفت نه. صبر کن جواب می‌ده. تو ختم‌ش دروداف بیش‌تر از فامیلا اومده‌بودن. مردم کف کرده‌بودنا. انگار هرچی دختر فشن ئه ریخته امیرآباد. همه‌م آرایش سیاه. واستاده بودیم به جوانِ ناکام که تو آگهی‌ش نوشته‌بود می‌خندیدیم.»

سختیِ کار.

«اتفاقن دکتریِ اطفال از بقیه‌ی دکتری‌ها سخت‌تر هم هست. تحمل می‌خواد. مامان می‌گفت اون‌وقت که خیلی کوچیک بودم دکتر پوشکمو باز کرد معاینه کنه. منم، خیلی ببخشیدا فواره زد‌م تو صورت‌ش. چیزی نگفته صورتشو شسته دوباره برگشته سر معاینه. خدا بیامرزه شوهرتونو خانوم. من اگه جای اون بودم بچه رو پرت می‌کردم بیرون.»

بچه محل.

« سرِ یه دختر به گ...ا رفت. همین مصطفا که واستاده پای حجله رو می‌بینی؟ به قدم سوم نرسیده عر می‌زد زیر علامت. اون خدابیامرز از یه ماه قبلِ محرم هفت روز هفته رو می‌رفت باشگا. می‌گفت باید واسه امام حسین رو فرم باشم. یه بار شمردیم سی و هشت متر کشیده‌بود علمو. رگ شقیقه‌ش زده بود بیرون. دختره زن یه بچه‌حاجی شد. بی‌چاره مخش گوزید. لاش‌خورای محل افتادن پاش آلوده‌ش کردن. حشیش و اکس و کم‌کم تریاک و این آخرام هروئین. سی‌وهشت متر خیلی ئه ها. علامت اندازه پیکان وزنش ئه. »

ارزش افزوده.

«حاج‌آقا دیشب...به همین وقت عزیز...دیشب خواب دیدم یه خانوم سبزپوشی اومده بود جلوی دفتر. بهم گفت آقا غفور فردا یکی رو میارن این جا سر تدفینش مداحی کنی. ذکر علی‌اکبر یادت نره یه‌وقت. خدا شاهد ئه امروز که گفتن یه جوون بیست ساله پرپر شده با خودم گفتم یا بی‌بی زینب. این همون ئه. قدیما می‌گفتن جوونا بی‌گناهن. ولی تو این دوره‌زمونه که جوونا جز کثافت‌کاری و الواطی کار بلد نیستن یه جوونی که اولیامقربین به‌ش نظر دارن به خدا دور مزارشو باید ضریح بست. خدا با شهدای کربلا محشور کنه جوونتونو. این فاکتورو بدم خدمت خود شما؟ هرچی کرم‌تون ئه بذارین روش. الله‌وکیلی چهل درصدشو باید بدیم شهرداری مالیات و عوارض.»

عموحسین.

«علی‌آقا تسلیت می‌گم. ولی خدابیامرزی نمی‌گم.خدابیامرزو واسه کسی می‌گن که از این دنیاش خیری ندیده، همه‌ش عذاب بوده...بدبختی کشیده. می‌گن حالا خدا کنه اون دنیا آمرزیده باشه.عموت که زندگی بهشت بود واسه‌ش. نه زنی نه بچه‌ای. هرچی درآورد خورد و گشت و...گفتن نداره خودت دیده‌بودی که. علی‌آقا زندگی رو از عموت باید یاد می‌گرفتی. بذار مردم هرچی می‌خوان پشت سرش بگن. از صب تا شب مث سگ داریم می‌دُییم به قرآن. چی دستمونو گرفته غیر از قسط و قسط و بدهی.»