رسانه.
«بلوتوثتو روشن کن فیلمِ صحنهای رو که اتو رو زدم به برق برات بفرستم. فردا از شرکتتون بذارش توی یوتیوپ»
«بلوتوثتو روشن کن فیلمِ صحنهای رو که اتو رو زدم به برق برات بفرستم. فردا از شرکتتون بذارش توی یوتیوپ»
«کاش مینداختن چهارشنبه. سهشنبه جومونگ داره ها»
-فرشید..پیسس...فرشید
-ها
-چهار چی میشه؟
-چی؟
(رضا با ته خودکار چهاربار روی میز میکوبد)
-بسشسش تیر هشتاهشت
-چی؟
-بیست و شیشِ تیرِ هشتاد و هشت بابا
مراقبشان تشر میزند: سرها روی ورقه.
- پیامو یادت ئه؟
- خب؟
-اونبار که اومدهبودی پاساژ یه لپتاپ آورده بود بفروشه تو گفتی رنگش بادمجونی ئه خیلی بامزه س
- خب
- دیشب تو باشگاه دیدمش میگفت یکی از فامیلاشون تازگی فوت کرده، اینو تو همون قطعهی ندا خاک کردهن. میگفت مامورا دور تا دور قطعه رو محاصره کردهن نمیذارن کسی بره طرفِ قبرِ ندا هرکس بخواد بره میگیرن میبرنش. . .
- اس.ام.اسا وصل نشده؟
- تا عصری که وصل نشده بود. پیام میگفت ما رفتیم به ماموره گفتیم با خانوادهمون اومدیم سرِ خاکِ یکی دیگه میخوایم بریم. ماموره گفته برین گم شین مادرق.ح. بهها باتوم زده تو سرِ داداشِ پیام سرش شکسته…
- کی وصل میشه؟
- بعد از هجده تیر قرار بود وصل بشه معلوم نیست. حالا گوش کن. پسرخالهِشون میگفت رزمیکار ئه. خودِ پیامم هیکلش خوب ئه ها. اما فن بلد نیست. زورش زیاد ئه فقط. می گفت پسرخالهش یکی گذاشته زیرِ شکمِ ماموره افتاده زمین. ماموره انگار از این بسیجیا بوده پلیس نبوده. . .
- وای اون سه چهار روزی که اس.ام.اسا وصل بود چهقدر خوب بود.
- چند تا پلیس ریختهن پیام و پسرخاله شو گرفتهن بردهن توی کانکس. اون برنامهی وی.او.ای رو دیدهبودی که میگفت هرکدوم از اینا لباساشون چهشکلی ئه؟
- نه ما وی.او.اِی مون قطع ئه.
- اونجوری که پیام از لباسِشون تعریف کرد من فهمیدم مامورای کلانتری بودهن. اینا کمتر با مردم کار دارن. خلاصه اینا رو میبرن تو کانکس فرماندهشون میگه با این بسیجیا درگیر نشین. اینا رو گفتن اگه یه چیزیتون بشه کارت جانبازی میگیرین. بعدم یه تعهد ازشون گرفته گفته برین این دوروبرا آفتابی نشین.
- کاش اقلن اس.ام.اسا وصل شه زودتر. آدم افسرده میشه.
- آره. ببین خیلی از این مامورا خودشون مخالفِ نظامن. اگه ببینن مردم با هم متحد شدهن نمیزنن. فقط مشکل این ئه که این مردم لیدر ندارن دیگه. اگه لیدر داشتن تا حالا رژیمو عوض کردهبودن.
- من برم. شارژم داره تموم میشه. وای اونموقعا یه شارژ پنج تومنی میگرفتم یکهفته دستم بود.
Milade molaye motaghyan hazarte aly (alayhesalam) va rooze pedar bar shoma mobarak bad
-
Sms nazan sohrab. tahrim kon.
-
-
Bebakhshid chashm
-
Khahesh mikonam. Daee khoobe?
-
Alhamdolla behtar e
«گفتی ساعتِ ده برمیگردی که. گفتی مانتو سیاهت را اتو کنم از فردا بپوشی که. پوسید بسکه این ده روز هی اتو کردم و صاف، پوشاندمش تنِ چوبرختی. نکند ساعتِ دهِ یکی از اینِ شبها آمدهای درزدنت گم شده میان اللهاکبرِ مردم.»
باید ببینیشان که بیپروا جلودارِ صفِ فریادند. ببینیشان سه چهارتایی دستِ هم را گرفته وسطِ خیابان، چشم توی چشمِ زرهپوشها دوختهاند و به توی پناه گرفته در گوشهی دیواری سرکوفت میزنند که بیا جلو. باید ببینی خشم را پیروز بر ترس در این چشمها. باید توی میدان باشی و ببینی اینها را که عمری به زور سیاه پوشیدند و این روزها به امید. ببینی شاید بفهمی چی گذشته توی این سی سال بر زنهای مملکتِ ایران.
کِی آمدی تابستان؟ با مایی بگو یا آن سویِ خیابانی؟ اینروزها گلوله میزنند جای کنایه. تو هم معلوم کن تکلیفت را همین روز اول. به خونخواهیِ بهار آمدی یا که داغیِ آفتابت رنگ میپرانَد از خونهای کفِ آزادی؟