گوگوش و اذان.

« تورو می شناسم ای شب­گرد عاشق....تو با اسم شب من آشنایی...»

همین­جور گوگوش، روی نوار قدیمی­ و پر از هالاپ هولوپِ توی ضبط ماشین داشت می خوند و من رفته بودم تو خیالاتِ این که اگر اوضاع عوض شه و گوگوش بیاد تو استادیوم آزادی کنسرت بده چی می شه و داشتم به عشق و ممنوعیت­ش توی این مملکت فکر می­کردم که یهو صدای گوینده­ی اخبار رادیو از توی خیالات کشیدم بیرون. نیگا کردم دیدم راننده که یه جوون بیست و دو سه ساله با کله­ی تراشیده بود،  ضبطو خاموش کرده زده رو رادیو. پرسیدم: « چرا عوض­ش کردین؟» یه جوری که انگار این مسأله اون­قدر بدیهی ئه که اصلن من چر پرسیدم، گفت: « نزدیک اذان ئه» من هم هم­چین گرخیده بودم که انگار این مسأله اون­قدر بدیهی ئه که اصلن چرا پرسیدم گفتم: «آهان...»

دیگه نه تا این حد...

لعنتیا...حتا تو خوابِ روز تعطیل هم دست از سر آدم بدبخت ور نمی­دارن.

همین صبح امروز (جمعه) خواب می­دیدم رییسامون یکی در میون هی می­آن ازم گزارش می­خوان.

حالا گیر ندین که چرا صبح جمعه خواب بودی...یه روز تعطیل که بیش­تر نداریم که...اَه

 

سرنوشت...

او را تنها گذاشتند

و گفتند:

«از تاریک­ترین راه­پله­ی مارپیچی­یِ چهان

تا ابد

پایین برو...»

صادقانه و تابلوئانه...

ما یه وقتایی می­خوایم رد گم کنیم، ولی اساسی تابلو می­کنیم. در همین راستا دقت کنین به شعاری که مردم در استقبال از گروگان­های آزادشده­ی ایرانی می­دادن:

«دیپلماتِ قهرمان، خوش­آمدی به ایران»

خدایی­ش از این تابلو تر آخه؟

آخرین فرمایشات من...

                               ما که مهرجویی نشدیم...اقلن شما قادری بشوید.

شیمیایی.

خواب دیدم توی یه مانور آبی درباره­ی مقابله با بمباران شیمیایی هستم و چفت و بست لباسم درست بسته نمی­شد و آخرش شیمیایی شدم رفت.

(قضیه­ی اون جوکه که یارو می­ره مانور مفقود­الاثر می­شه)

پررو.

حکایت من و نظر دوستان درباره­ی نوشته­هایی که تو زیرمجموعه­ی خواب یا مسافرکش­ها می­نویسم، حکایت اون یاروئه که رفت تو محله، به گنده لات محل گفت:« تو واسه چی به من سلام نمی­کنی؟» بعد لاته و نوچه­هاش ریختن سرش تا می­خورد زدن­ش، آخر دفعه یارو خونین و مالین بلند شد گفت: «اگه دفعه­ی بعد هم به­م سلام نکنین، باز همین برنامه­س»

تحلیلات.

-بدجوری شاعر و آخوند داره می­میره...تو این دوماه  چار پنج تا آخوند مرده...کلی شاعر مرده...

(راننده مسافرکش. صبح امروز)

معانی.

مسافرکش شخصی: در گذشته بسیار ثروت­مند بوده و عمومن چندین کشور مختلف دنیا را هم گشته است(حالا فوق فوق­ش یه چند صباحی واسه کار رفته ژاپن)، و به دلیل چک و چک بازی ورشیکست شده و مجبور به مسافرکشی شده است. معمولن دو بچه دارد که یکی تحصیلات مهندسی­اش تمام شده و دیگری مشغول خواندن پزشکی­ست.

(به نقل از دائرة­المعارف تهران)