جوگیرٍ افتخار.

خواب دیدم روی سه ردیف سیم فشار قوی­یِ برق که از کنار کوچه­مون رد می­شه، یه دست کت­شلوار قهوه­ای روی یه جالباسی هست که سنگینی می­کنه و سیما دارن جرقه می­زنن. من رفتم روی یه بلندی­ای که یادم نی چی بود، کت­شلواره رو از روی سیما آوردم پایین. مسوولین اداره­ی برق ازم تشکر کرن و پرسیدن چه­جوری می­تونن جبران کنن، من­م گفتم یه پرچم ایران بندازین روی سیم­ها. اما اونا مخالفت کردن و گفتن روی سیم­ها دوباره سنگینی می­کنه و باعث اتصال می­شه.

وطن بازی...

برای بازی­یِ وطن از طرف خانوم عاقلانه دعوت شدم. گفتم به­جای این که چیزی بنویسم که تکراری باشه متن دوتا ترانه از آلبوم عشق سرعتِ گروه کیوسک رو بذارم که همون حرفایی ئه که می­خواستم درباره­ی وطن بزنم. اولی­ش ترانه­ی «همه­رقم موجود است» و بعدی­ش هم ترانه­ی «کلنگی، قابل سکونت» که من عاشق­شم.

این دوتا ترانه مهم­ترین چیزایی رو که درباره­ی وطن می­شه گفت، گفته­ن.

همه­رقم موجود است:

آدمای تنها، آدمای غمگین، آدمای خسته
آدمای عاشق، چشا کاسه‌ی خون، دلا شکسته
آدمای پول­دار، آدمای بی­پول، تو فکر تجارت
آدمای مهم، آدمای جدی، عقده‌ی حقارت
اینجا هیچ­کی سر جاش نیست

خلبانا جاشونو عوض کردن با راننده‌های تاکسی و کامیون
حتما باید بی‌مزه و جلف باشی تا بری تو تلوزیون
دکترای برج‌ساز، خونای آلوده، فروش اعضای بدن
سوگند بقراط؟ بی‌خیال برو دنبال پول به جیب زدن
اینجا هیچ­کی سر جاش نیست

مهندسا زدن تو کار واردات و صادرات
فاشیستای دیروز امروز شدن رهبر اصلاحات
مهم نیست که بلد نیستی حرف بزنی و تازه اومدی تو شهر و اینا
فقط کافیه، فقط باید چشات آبی باشه تا بشی هنرپیشه‌ی سینما
اینجا همه جوره‌شو داریم ولی هیچ­کی سر جاش نیست
اینجا همه رقم موجود است ولی کسی سر جاش نیست

حالا
اونایی که یه کاری بلدن همشون بی­کارن
مسولین ذی‌ربط یا رفتن مرخصی یا نیستن و بیمارن
اگه هیچ کاری بلد نباشی می­شی معاون یا مدیر
کارای بزرگ دست آدمای حقیر

دلاکای حموم زدن تو کار کلاس تی‌ام و طب سنتی
درویشای آپارتمانی، خطبه‌ی عرفانی، نمایش عهد
بوکسورا و کشتی‌گیرا اکثرا نماینده‌ی مجلسن
مشکلاتو فیتیله‌پیچ می‌کنن و حساب دشمنا رو می‌رسن
دیپلمه‌های بیکار فراری از سربازی
دون ژوانای کرج قهرمانای دختربازی

باد فتخ
چاه نفت
پول کش
آب سرد
چک زرد ...

اینجا هیچکی سر جاش نیست
اینجا هیچ­وقت هیچکی سر جاش نیست
اینجا همه رقم موجود است ولی هیچکی سر جاش نیست

خوبه که بنده هم برم مدتی دکتری کنم
یا بروم تو سینما هر شبه آکتوری کنم
آخه چرا خجالت بکشم یا بکنم رودرواسی

کلنگی، قابل سکونت:

رو طاقچه خاک گرفته
پنجره‌ها بسته‌س
دیوارا یه کمی نم دادن
قابای در شکسته‌س.


قفلا همه زنگ زده

کلیدا رو هم که خب گم کردن
بدهی قبلی داشتن
برق و آبو قطع کردن.


صابخونه دچار فراموشیه
از بدبختی و کهولت
این ملک واسه فروشه
کلنگی قابل سکونت.

یه ور اصلاحی داشته
ثبتی سند دست اول
ملک بغلی تو دعواس
انحصار وراثت.


جواز نوسازی اصلا نمیدن
تخریب اشکالی نداره
نگران محضر نباش از خودمونه
این روزا فقط سند جعلی منگوله داره.


فرستادم دنبال پرونده‌تون
حکم تخلیه بدون فوت وقت
سند بزنم به نامتون؟
کلنگی قابل سکونت.


[چایی بریز واسه آقا]

همه­شو می­گم یه جا بخر
از ملک و لوازم و آدمای توش بگیر
تا این ماشین که اکازیونه
فنی سالم موتور تازه‌تعمیر.


صاحبش عمرشو داد به شما
تو تصادف بخاطر انحراف به چپ
میگن این محله ناامن شده
الان وقت معامله‌س حالشو ببر.


من این ملکو خوب می‌شناسم
اوه.. از قدیما دوره‌ی طفولت
جون میده واسه کاسبی
کلنگی قابل سکونت

 

***

از بچه­های چراگاه، پادراز، راوی، سیاوش گودرزی، اریک، دایان، لیلی و مردی که آن­جا نبود هم می­خوام توی این بازی شرکت کنن.

خیار باش.

یک بسته نمک خورده...حالشم به هم خورده

[چند دقیقه بعد]:

خیار پیرمرد سیبیلو که کلاه شاپو برسر دارد: نمک خوردی بابا...فشارت زده بالا.

مارمولی حیا کن...کاپلو رو رها کن.

خواب دیدم یه روز عصر برگشته­م خونه، دیده­م مارمولی و چندنفر دیگه به هم­راه فابیو کاپلو دارن جلوی در خونه­مون فوتبال بازی می­کنن. مارمولی روی کاپلو  یه خطای بد کرد. من هم که تا اون موقع یه گوشه واستاده بودم تماشا می­کردم، رفتم جلو کاسه کوزه­شونو به هم ریختم و گفتم دیگه نباید جلوی در خونه­ی ما فوتبال بازی کنین، بعم به مارمولی گفتم دفعه­ی آخرت باشه روی آقام کاپلو از این خطاها می­کنی.

***

توضیح1: من به دوتا مربی توی فوتبال ارادت خاص دارم. مارچلو لیپی و فابیو کاپلو.

توضیح2: اون موقعا که جوون­تر بودیم و با مارمولی فوتبال می­زدیم، با وجودی که مارمولی فوتبال­ش خوب بود ولی عین گاو خطا می­کرد.

فضولی موقوف.

                                      

به طور جدی دیگه فکر می­کنم که دارم کم کم تبدیل به یه دایی مردک می­شم. هرجا دونفر مشغول حرف زدنن، ناخودآگاه گوش­م تیز می­شه...هی می­رم این­ور اون ور سرک می­کشم و از این جور بساطا...

جدا از این نکته که با توجه به موارد بالا، من آب نمی­دیدم وگرنه شناگر ماهری هستم، فکر می­کنم فضای محیط هم داره روم تاثیر می­ذاره. باید جلوشو بگیرم و واسه­ی همین از امروز تصمیم گرفته­م سرم تو کار خود باشه.

دوست می دارم این تیکه رو...

...مهندسا زده­ن تو کار واردات و صادرات

فاشیستای دیروز، امروز شده­ن رهبر اصلاحات....

(ترانه­ی همه رقم موجود است، از آلبوم عشق سرعت. گروه کیوسک)

 

در ضرورت مکان یابی ی مناسب.

محسن نام­جو جای خوبی رو برای مهاجرت انتخاب کرده. هلند. جایی که بهترین جنسا رو داره. و این نکته از ترانه­های تازه­ی نام­جو کاملن مشهود ئه. برای محسن عزیز آرزوی موفقیت می­کنیم و امیدواریم کم بکشه همیشه بکشه.

مارمولک.

البته نباید ظاهربینانه نیگا کردا، اما توی یه نمایش­گاه مربوط به IT که امروز افتتاح شد، یه عالمه آخوند بودن. یکی از بچه­ها هم که یه­بار رفته­بود قم توی یکی از این موسسات تولیدی، می­گفت سخت­افزاراشون تو مایه­های ناسا و اینا بوده. خلاصه...آخوندم نشدیم.

شیوه های نوین مدیریت.

تهیه و اهدای خار و بار (خوار و بار؟ یا خوار و بوار؟) ارزون به کارمندان برای ماه رمضان، جدا از این که کارمندا رو خوش­حال می­کنه این حسن بسیار بزرگ رو هم داره که یه چندروزی سرشون به حرف زدن درباره­ی این چیزا گرم ئه...تازه بعدش­م که جنس اومد تا یه هفته بحث کیفیت و کمیت جنسا، اون­ها رو از پرداختن به مسائل دایی­مردکی و خاله­زنکی باز می­داره. (چون به هر حال کار که نمی­کنیم ما)

یانگومیَت.

تعداد وبلاگ­های با موضوع یانگوم از تعداد وبلاگ­های با موضوع مهدویت که براش جایزه هم تعیین شده­بود بیش­تر ئه.

افتاد تو قندون...

از عقل تنها درد دندون­ش به ما رسیده که این م می­ریم می­کَنیم بالکُل خلاص می­شیم.

توشیرو می فونه.

۱:امروز روز موش­باری ئه.

صبح وسط اتوبان جنازه­ی یه موش له­شده رو دیدم و حالا هم که اومده­م اداره، یه موش که از هفته­ی پیش توی طبقات پایینی دیده­شده بود، اومده توی اتاق ما تو طبقه­ی پنجم.

                                   توشیرو می فونه

2: معما: در کدام یک از فیلم­های تاریخ سینمای ایران، ادای دین شایسته­ای به «توشیرو می فونه» بازی­گر برجسته­ی سینمای آسیا و ژاپن شده است؟

برای پاسخ روی ادامه­ی مطلب کلیک کنید.

ادامه نوشته