...
دیدی ریدی دنیا [هووووو هو هو] دیدی ریدی دنیا [هووووو هو هو]
دیدی ریدی دنیا [هووووو هو هو] دیدی ریدی دنیا [هووووو هو هو]
به عنوان یه کارمند و پس از اطلاع از ساعات کاری در ماه رمضان، با رویی گشاده و آغوشی باز به استقبال این ماه عزیز میروم.
ما امروز با یه جرم جدید آشنا شدیم: «تلطیف احساسات عمومی» یعنی افکار عمومی رو در جایی که باید خشن باشه لطیف کردن (مثلن با درآوردن صدای گربه یا نشون دادن کارتون دختر مهربون)
                                            ![]()
گویا پست علی دایی و گرجستان رنجونده دوستان رو، بابت شوخی با ترکا.شوخی بود.ایشالا که ببخشن. ضمن این که از موضع م دربارهی علی دایی یه ذره هم کوتاه نمیآم و معتقدم این خودش ئه که داره دشمنتراشی میکنه.
تمام لطف کارمندی به همین جوکاش ئه اما متاسفانه ما تو اداره از هرگونه جوک محرومیم چون یکی از همکارا رشتی و اون یکی ترک ئه. جوک تعطیل ئه بالکل.
سایپا اسپانسر تیم ملی شد...تولیدییِ دایی لباسای تیم ملی رو کنتراتی ورداشت...بابا علی تابلو نکن دیگه اَه... آدم یه وقتایی میگه این حرفایی که پشت سر ترکا میزنن...
- اما همه چیز بستگی به خودِ آدم داره.
- ببین...خفه شو.
تا حالا چندبار شده به خودم اومدهم و دیدهم من هم دارم پا به پای بقیهی همکارا چرت و پرت میگم. غیبت میکنم، خالی میبندم... خدایا نذار ما اینجوری بشیم نوکرتم.
آقا من جدی به این نتیجه رسیدهم این گرجستانیانیا، یه رگ ترکییِ اساسی دارن. امروز تلویزیون ساآکاشویلی رو نشون میداد در حالی که داشت توی خودش یه کارای بدی میکرد.
پیش از این گفته بودم از آدمایی که وقتی شوخی میکنن میگن شوخی کردم متنفرم. الان هم میخوام بگم کسانی هستند که وقتی شوخی میکنن یا جوک تعریف میکنن، میگن: « بامزه بود؟» وای خدا خدا...نگو...جون مادرت نگو... حتا اگه جوکه بامزه هم باشه با این حرف گند زدی توش. نگو.
پیوست: البته مطمئنام شما خوانندگان عزیز جزو این دستهها نیستین.
ما حتا اگه نتونیم صوفی باشیم باید بتونیم خودمونو زیر سایهی صوفیان جا کنیم. اگه هیچ کدوم نباشیم فاجعه میشه دیگه عزیز من. میشه همینی که هست.
از هزاران تن یکی تن صوفی اند
مابقی در سایهی او میزیند
پیوست: از هزاران تن یکی تن لوطی اند
مابقی شان ک...نده و نالوطی اند.
روسا توی ادارهها خیال میکنن ما بندگان ناپاک و گوسفندان گمراهشون هستیم. خیال میکنن کارمندا نوکر باباشونن. توی شرکتای خصوصی هم دیگه بدتر.
خوشبختانه همه این حقیقت رو میدونیم که دستکم تو کشور ما آدما از روی پاچهخاری و دلقکبازی برای مدیران بالادستیشون رییس میشن مگه این که خلافش ثابت شه. اگه کارمندا نباشن روسا هیچ گهی نمیتونن بخورن. حالا برو واسه خودت خیال کن خدایی.
برخی واژگان هستن که هیچوقت از زبون یه لات بیرون نمیآن. این گونه کلمات الزامن چیزهایی مثل گل رز، سرندی پیتی، لواشک و امثالهم نیستن. حتا کلمهای مث دایناسور هم هرگز توسط یه لات بیان نمیشه. در ضمن این امکان وجود داره که درصورت بیان این کلمه در حضور یه لات، فرد گوینده دچار عواقب خاصی بشه که هیچوقت فراموش نکنه.
در اولین اقدام پس از رسیدن به حکومت، تمام راننده تاکسیهایی رو که صبحها توی ماشین یک صبح یک سلام گوش میکنن به اعدام محکوم میکنم.
یه بار یه مجرمی رو توی اخبار حوادث شبکه تهران نشون میدادن، یارو تعریف میکرد که دزدی میکرده و لاتبازی و این حرفا آخرش گفت «...با تلاش دلاوران جان برکف نیروی انتظامی بازداشت شدم»
«عزیزیه، پهلوی فروشگاه محمودی. فروشگاه فرنی نمایندگییِ ترکیه...احمق بیشعور پیرنای سی و پنج تومنییِ اینجا رو میده هفت و پونصد. یادت نره ها»
یکی از همکارا داشت میرفت مکه و اومده بود حلالیت بگیره، یکی دیگه از همکارا که اردیبهشت رفته بود این جملات رو بهش گفت.
هرچی وبلاگ باز کرده بودم مجبور شدم ببندم. از یکی شون صدای بارون می اومد. بر طبق قانون مورفی آخرین وبلاگی هم بود که می بستم ش.
زاهد بزرگ دستها را روبهرویش گرفته بود. کف دستها را تکان میداد و فریاد میزد: «نه...دور شو...از من دور شو ای دنیا...بدین سو میا که تو را نمیخواهم»
دنیا شانههایش را بالا اندخات و گفت: «باشه...باشه...اگه نخواستی به هم شماره نمیدیم. فقط بذار چند کلمه حرف بزنیم»
زاهد بزرگ فرمود: «وای اگر همچو منی نداند در پس هر کلام تو اعجاز نیرنگی نهفته است. آتش سخنانت را از خرمن جان من دور نگاه دار»
دنیا گفت: «ببین من واقعن با این تشبیهای تو حال میکنما. بذار این یکی رو بنویسم. چی بود؟ جونِ خرمنها از آتیش دور شو؟ آره؟ نه...این نبود. یه بار دیگه شمرده میگی؟»
- «نه فریب چاپلوسی و خودبزرگ بینی و نه هیچ فریب دیگری. گوش من به هوشِ سخنان توست دنیا»
- «به درک. ول میکنم میرما. برو گم شو اصلن»
-« هان...چه شد دنیا؟ شمشیر خود را بر زره ایمان من نابُرا دیدی؟»
- «نه خره...کارکردن رو تو به درد من نمیخوره....تو توی این دنیا مهرهی سوختهای»
کاش زندگیامون و عاشقیامون مث آوازای ویگن بود. من یه روز که فیلم ساختم توی فیلمام مث سگ به ویگن ادای دین میکنم. حالا ببین کی بهت دارم میگم.
اون قدیما خوب بود. یارو با یه ساز و یه داف اسمی در بغل و یه استکان زهرماری ردیف میشده و میزده تو دهن دنیای دیگران و دنیای خودش رو میساخته. الان آدما هی میخوان. هی دنیا و خودشون بهشون تلقین میکنن که باید بخوای. باید بیشتر بخوای. و تا وقتی که عطش سیری ناپذیرش ارضاء نشه، حواسش به خودش نی. خودشو ول میکنه و میبازه.
توی این فرمای کوفتیی طرح تحمل اقتصادی، یه ستون برای تعیین جنسیت اعضای خانوار هست که باید با شماره جنسیت رو مشخص کنیم. مرد یا پسر عدد یک و زن و دختر شمارهی دو.