پشیمون.

« خدابیامرز آدم لاتی بود. هرکی تو اداره زور می‌گفت تو روش فحشِ ناجور می‌داد.  می‌گن چندسال پیش به معاون مالی گفته خیال نکن دزدی می‌کنی کسی خبردار نمی‌شه. همین آدم یه روز می‌آد یه تب‌خال گوشه‌ی لبش ئه. پرسیدم آقای حسینی این چی ئه؟ گفت دیشب فیلم ترس‌ناک دیدم. کسی هم خونه نبود. صورتم و تنم ریخته بیرون. اسم فیلمه رو نگفت ولی از چیزایی که تعریف می‌کرد معلوم بود زامبی مامبی داشته. از فرداش من و علی کاظمی اینو براش دست گرفتیم باهاش شوخی می کردیم. بنده‌خدا چیزی هم به ما نمی‌گفت. خوش قلب بود با ماها کاری نداشت. اگه می‌دونستیم سرطان داره که... شبِ هفتِش خرما گذاشتیم تو نگهبانی. خدا کنه ببخشدمون. »

به‌هرحال.

شماره‌ی دوازدهم مجله‌ی پرونده در حالی‌که از فقدان حضور من رنج می‌برد منتشر شد.

نِوِر میکس.

«خدابیامرز ویسکی رو با نوشابه زرد می‌خورد. این‌همه سال گذشته ولی هنوز سالگردش که می‌شه جمع می‌شیم یادش می‌کنیم. مث قدیما. محسن «اگه یه‌روز بری سفر» و «هتل کالیفرنیا» می‌زنه. فریبام تا همین پارسال که شوهر کرد برامون لازانیا می‌پخت. آخر مراسم هم یه پیک ویسکی با نوشابه زرد می‌زنیم. نمی‌دونم چه‌جوری می‌خورد، خیلی مزه‌ی گهی می‌ده. خب اون‌موقعا هایپ و ردبول نبودن... به‌نظرم برای حفظ کردن رفاقتا آدم یه چیزایی رو باید تحمل کنه.»

یاد.

« هربار تلویزیون لورل‌هاردی نشون می‌داد می‌گفت «بیاین. خاله‌مهری و آقای احمدی» ما بچه بودیم خوش‌مون اومده‌بود توی یه مهمونی بلندبلند می‌گفتیم. خدابیامرز کشیدمون کنار گفت اگه یه‌بار دیگه بشنوم اینو می‌گین فلفل تو دهن‌تون می‌ریزم. من و سحر که هنوزم به لورل‌هاردی می‌گیم خاله‌مهری و آقای احمدی. الان که هم مامان‌جون مرده هم اون دوتا. خدابیامرزدشون. بعضیا سرِ چه‌چیزایی خدابیامرزی می‌خوانا.»

فرش قرمز.

« زود رفته‌بودیم جاپارک گیر بیاریم دیدیم سر هر جاپارکی یه آدم ریشوی بی‌سیمی واستاده. پسر ما  بیرونِ مسجد بود می‌گفت همین‌جور بنز و بی.ام.و مشکی بوده می‌اومده. ماها زل زده‌بودیم به در. هرکی می‌اومد یه‌بار اقلن تو اخبار دیده‌بودیمش. با سخا، هم‌سایه روبه‌روئیه، مسابقه می‌دادیم هرکی زودتر اسم طرفو بگه. خدابیامرز هیچ‌وقت بروز نداد چه‌قدر دم‌کلفت ئه. یه بار بهش گفتم، سال اول احمدی‌نژاد، این احمدی‌نژادتونم  که توزرد از آب دراومد. گفت «اگه اجازه بدن کارشو بکنه می‌فهمین خدمت‌گزار صادقی ئه.» خوب شد پِی‌شو نگرفتم. سخا می‌گفت یه بار زنش اومده خونه‌شون عیادتِ خانومش، ماهواره‌شونو دیده. خدابیامرز آدم مردم‌داری بود هرکی دیگه بود می‌رفت لو می‌داد. سرِ احمدی‌نژاد اینا تو خودشونم اختلاف دارن.»

من لم یشکر المخلوق...

دستت درد نکند. صدای خدا بیفتد روی بی‌سیمَت ایشالا.

881111

مبادا تعطیلات شما را از خواندنِ شماره‌ی یازدهم پرونده غافل نماید.