روز تولد.(دیالوگ بی خودی)

- «فردا عصر چی؟ می­تونیم هم­دیگه رو ببینیم؟»

-«فردا...ببین فردا باید میلادو ببرم کلینیک...خب هفته­ی دیگه قرار می­ذاریم...اشکالی داره؟»

- « امروز تولدت ئه...یادت بود؟»

- «آره...»

- «تولدت مبارک»

- «ممنون»

 

عذاب وجدان.

یکی از اون روزایی که باد و بارون می­اومد، ورودی­ی بلوار شهید گم­نام با یکی از دوستام منتطر تاکسی واستاده بودیم. یه آقایی کیف بزرگ سامسونت­ش رو گرفته بود رو سرش که از بارون در امون باشه. من زیاد خوش­م نیومد و یه­جوری که اون یارو هم بشنوه گفتم:«ماها خیال می­کنیم ماسه ایم که اگه بارون به­مون بخوره آب می­شیم؟» بعد از چند دقیقه دقت کردم دیدم کله­ی طرف به طور کامل کچل بود.

اشتباه.

- ای بابا تلویزیون هرروز این فیلم سینمایی رو تکرار می­کنه...

- این فیلم سینمایی نیست استاد، سریال ئه.

پیوست: گفت­وگو واقعی بوده و عصر روز سه­شنبه اتفاق افتاده است.

عفت کلام 2.

چینی بهداشتی در واقع همون سنگ خلای خودمون ئه. واقعن چه اصراری هست که بعضی از واژه­ها و اصطلاح­ها رو بد تلقی کنیم و به­جاشون یه چیز خوش­گل بسازیم؟

عفت کلام.

دی­شب بعد از دیدن برنامه­ی «سینما ماورا» فهمیدم که F**k you معانی­ی مختلفی داره که ما ازش بی خبریم.

مثل :عوضی، بی­شعور، از سرراهم برو کنار، حرف نزن، دست­تو بکش، عجب بارونی، ساعت چند ئه؟، چه خبر احوال؟، مامان اینا خوب­ن؟ و....

واکسیناسیون.

آقای رضایی نیم ساعت بعد از این­که توی اتاق انتظار رییس نشسته بود و دیگر داشت اعصا­ب­ش از صدای دینگ دینگِ یاهو مسنجر منشی خسته می­شد، رفت توی اتاق. رییس بعد از یک جلسه­ی طولانی روی صندلی ولو شده­بود .قلمبه­ی شکم­ش اولین چیزی بود که آقای رضایی دید.

- چه­طوری آقای رضایی؟ پسرتو ثبت­نام کردی؟

- هنوز نه.

- می­خوای مرخصی ساعتی بدم بری دنبال­ش؟

- نه مساله این نیست...راستش...

- فقط اسم وام رو نیار جون بچه­ت که الان اصلن حس­شو ندارم.

- نه...ببینید آقای مهندس...راجع به این طرح اداره­ی بهداشت یه خواهشی داشتم.

- نمی­دونم؟ طرح بهداشت؟ خبرشو ندارم...چی هست؟

- خودتون بخش­نامه زدین تو بورد که همه­ی کارمندا الزامی ئه که آمپول هپاتیت بزنن...دیروز زدین.

- آها...آها...خب؟

آقای رضایی صدایش را آورد پایینِ پایین.

- می­خواستم اگه بشه من نزنم. می­شه؟

خواب های نگران کننده.

(توضیح: این دیالوگ واقعی بوده و شنبه­شب بین الف.میم و دوست­ش رخ داده­است.)

دوست الف.میم: این روان­کاوه خیلی کارش درست ئه...مثل بقیه نیست...

الف.میم: چی می­گه؟ قرص می­ده؟ توصیه و سفارش و اینا می­کنه؟

دوست الف.میم: نه خیلی رک و راحت باهات حرف می­زنه آخرش­م به­ت می­گه بهترئه چه کاری رو انجام بدی.

الف.میم: حتمن یه وقت هم بگیر من برم پیش­ش.

دوست الف.میم: ای بابا تو که احتیاجی نداری.

(چند دقیقه می­گذرد. الف.میم  به طور اتفاقی یکی از خواب­هایی را که شب قبل دیده برای دوست­ش تعریف می­کند)

دوست الف.میم: حالا من حتمن فردا صح یه زنگی به دکتره می­زنم...ایشالا که زودتر وقت بده.

بجنب آقا بجنب.

نتایج نظرسنجی­ی برنامه­ی جمعه­شب «شب شیشه­ای»، مبنی بر این­که 63% شهروندان تهرانی معتقدند ثروت از علم بهتر است، واکنش­های زیادی را در محافل گوناگون برانگیخت. به­گونه­ای که همه فهمیدن دست زیاد شده.

گل.

- می­دونی...احساس می­کنم هیچ هدفی تو زندگی ندارم...

- هیچ­چی نگو...

- واقعن همه­چی برام بی­معنا شده...

- نه...نه...

- باور کن...به همه­چیز یه احساس بدی پیدا کرده­م...

- بابا یه دقه خفه شو بذار ببینیم این «رِینا» چی­کار می­کنه...

- اِاِاِ...چند چند شدن؟

- لیورپول یه پنالت از چلسی جلو ئه.

Fast Food

حواس­ش به دخترهایی که سر هر میز می­نشینند هست. سعی می­کند رنگِ رژِ روی لب­های­شان را به خاطر بسپارد...هرشب، نی­های پلاستیکی­ی تاشو را کنار رخت­خواب­ش پهن می­کند.چهره­ی هرکدام  از دخترهایی را که به نی­ها لب زده­اند به یاد می­آورد...نی­ها را در آغوش می­گیرد و به خواب می­رود.

اخبار روز.

اخبار روز

- گربه­ای در چین، سگ زایید.

- الاغی دو بره را خورد و مرد.

بایگانی­ی موضوعی: سایر چیزهای موجود در عالم امکان.

 

ناظم مهربان ما.

«خب بچه­ها امروز شنبه س و  اول هفته­س و می­خوایم به امید خدا یه هفته­ی خوب رو شروع کنیم...پس من اول یه ازجلو­نظام می­دم، شمام محکم جواب­مو می­دین...محکما، بعد دعای روز شنبه رو می­خونیم...های رحیمی...پدرسگ تو که باز داری زرزر می­کنی که...گم­شو دفتر»

شاغلام.

خواب دیدم غلام­حسین پیروانی (مربی­ی فجر شهید سپاسی شیراز) مرده. تو استادیوم آزادی، استقلال اهواز و یه تیم دیگه بازی دارن. ولی بازیکنا و تماشاچیا همه دارن عزاداری می­کنن. بازی رو هم خیابانی با گریه داره گزارش می­کنه. بعد «شاغلامِ» گل­آقا هم اومد. دقیقن دوبعدی و عین کاریکاتوراش...حتا روی کلاه­ش هم نوشته­بود شاغلام. و اومد و اوت دستی پرت کرد و همه زدن زیر گریه. خیابانی هم گفت:«شاغلام به یاد غلام­حسین پیروانی این اوت دست رو پرتاب می­کنه»

پیوست: این خواب برای کسایی که با جزئیات فوتبال ایران آشنا هستن یه نشونه­های بامزه­ای داره. بنابراین اگه کسی نکته­ی خواب رو نگرفت خیال نکنه مشکل از خودش ئه. نه آقاجون خواب، کاملن تخصصی بوده.

پیوست2: وقتی خبر مرگ آیت ا.. خلخالی رو شنیدم به دوستام گفتم من خواب این قضیه رو دیروز عصر دیده بودم. بعدش یادم افتاد همون دیروز عصر پای تلویزیون و شبکه خبر خواب­م برده­بود.

صبح امروز و بعد از خواب غلام پیروانی، از خواب که بیدار شدم خیلی می­ترسیدم که نکنه این خوابه یه جورایی واقعی بوده  و مثلن من دیشب تو خواب و بیداری تلویزیون رو روشن کردم و خبر رو شنیدم و یادم نیست. مثل دفعه­ی قبل.

روی اطلاع­رسانی­ی تلویزیون که نمی­شد حساب کرد. زود اومدم پای اینترنت و اخبار ورزشی­ی پارسیک رو نگاه کردم...

غلام­حسین پیروانی یکی از معدود آدمای صاف و ساده و درست حسابی­ی فوتبال ماست. خیلی از ستاره­های امروز فوتبال ما، بازی­شونو زیر دست اون شروع کرده­ن. خدا حفظ­ش کنه و عمرش بده.

پیوست3: می­خواستم یه عکس از پیروانی پیدا کنم و طبق معمول توی سرویس عکس گوگل، جست­وجو کردم. ببینین چیا گیرم اومد.

نتایج جست­وجو با غلام پیروانی

نتایج جست­وجو با غلام­حسین پیروانی

در راستای توصیه های برادر مسعود و برادر جعفر که من زن بستونم.

ببین من با وجودی که راست­گرا م،  عاشق این خانومه شده­م که تو فرانسه می­خواد رییس­جمهور شه. بعد در راه این عشق از هیچ جور قلب صورتی و اینا هم ابایی ندارم...

خداییش جذاب نیست؟

 

دیوانه­ی این لب­خند شم.

خلاصه مردم فرانسه اگه به اون یارو رای بدن نشون داده­ن که هیچ­چی از زیبایی­شناسی حالی­شون نیست.

لوس.

«دیروز دو قناری را روی نوک درخت با تیر زدند.

به جرم اخلال در امنیت اجتماعی»

آی من متنفرم از این­جور شعرا...آی متنفرم. انگار دوتا خرس کوچولو یه قلب صورتی رو بغل کرده­باشن.

از همین چیزا...

آن­کس که عشق می­کارد، عشق درو می­کند

آن کس که نفرت می­کارد، نفرت درو می­کند

آن­کس که هیچ­چی نمی­کارد و همین­جوری نشسته، بر اون دوتا بالایی حکومت می­کند.

(سِر آرتور الف.میم)